بین سکوت و متافیزیک ضدحسّانی ادیان ابراهیمی بهنظر ربطی وثیق درکار است؛ وحی و نبوت همه بهنحوی زاده سکوتاند و اصالت خویش را از لحظهای ماورای زبان بدست میآورند. حکایت ابراهیم و رؤیا، موسی و آتش، محمد و غار حراء همه دلالت بر برخواستن چیزی بهنام نبوت از لحظه سکوت است؛ لحظهای که در ماورای زبان ایستاده و نه تنها به زبان درنمیآید، که از اساس نباید هم قالب زبانی به خود بگیرد؛ شأن زبان انزل از آن است که بتواند به این ساحت راه یابد.
تمام بار یقین پیامبران بردوش همین لحظه سکوت است، جایی که او بهعینه ابژه (یا ابژههای) خویش را مینگرد و آنچنان به آن مؤمن میشود که هیچ غیری، هیچ مخلّی در آن خلل نمیتواند ایجاد کند. لحظه سکوت، لحظهای است که در آن زمان (و بلکه مکان) تعلیق میشود و انسان از جهان برکنده میشود. بهواسطه همین جدایی و شکاف است که هرگونه ظهور و بروزی از لحظه سکوت در تاریخ، که در رسالت انبیاء متجلی میشود، لاجرم بهمثابه چیزی غیر از واقعیت موجود تجلی مییابد و برهمیناساس، گرایش بهجدایی از جهان و بسط آن لحظه سکوت (لحظه یگانگی با ابژه پیش روی) عنصر محبوب جریانهای زهدگرایانه در ادیان ابراهیمی است؛ گویی بهسیاق اصل «بازگشتن به اصل خویش»، هرچیزی که اصالت خود را از لحظه سکوت، از لحظه جدایی و انشقاق، گرفته باشد، تمایلی به انسلاخ از واقعیت زبانی جهان دارد و حضور او در جهان امری است موقتی تا زمانی که لحظه سکوت و تعلیق مجدد زمان، لابد در سرایی دیگر، بهشکل دائمی تحقق یابد. بهواسطه یقین حاصله از لحظه سکوت و بهپشتوانه آن تجربه حضوری متقنی که خللی در آن راه نیست، از آن بهبعد همه چیز صرفاً در نسبت با آن درک میکند؛ گویی که سنگ بنای نظام معرفتی شخص بر همین لحظه استوار میشود.
ایده اصلی رجعت نیز تنها از طریق همین «لحظه سکوت» قابل فهم میشود: اصالتی که در لحظهای فرازبانی تجربه شده، بعد از پایان یافتناش (که البته همواره پایاندار است و تنها بهواسطه همین موقتیبودن است که لحظه سکوت میتواند اینچنین اصالتی داشته باشد؛ بدون پایان، لحظه اساساً از معنا تهی میشود) میتواند پیام درخوری برای دیگران بهحساب آید و «ابلاغ» نیز که تنها وظیفه رسول است، معنایی جز این ندارد. دراینجا «ابلاغ» دقیقاً به معنای زبانی و اینجهانیکردن لحظه غیرزبانی و ماورایجهانی سکوت است، تاریخی و اجتماعی شدن پیام (kerygma) و رساندن آن توسط رسول به مخاطبان. در این لحظه است که اقتضائات رتوریک بهمثابه یک فن مطرح میشود و بلاغت و فصاحت کلام قابلیت طرح مییابد. رتوریک بهمثابه یک فن در بطن لحظه سکوت حضور ندارد، بلکه صرفاً بهعنوان امری ثانویه و ابزاری در ابلاغ پیام توسط رسول (فعالانه در تفسیر روشنفکران دینی و منفعلانه در قرائت سنتی) در نظر گرفته میشود.
اصل ایده لحظه سکوت در بنیان خود خشونتآفرین است: زمانی که اصالت از جایی جز واقعیت برگرفته شده باشد، عملاً التفات به جهان برای او جز امری ثانویه و تبعی نیست؛ چنانچه هر ایده رجعتی از اساس خشونتزا است. دیگری در این تلقی چیزی جز ابژه ابلاغ نیست و هیچگاه خود بهعنوان امری اصیل تجربه نمیشود، دیگری همواره صرفاً به میزانی مهم است که بتواند پیام را دریافت کند و وظیفه دیگری، نه مشارکت در تجربه که صرفاً مورد خطاب قرار گرفتن توسط رسول است. هرچند که خشونت موجود در کنش نبوی بهواسطه امید به خیرخواهی او قابل توجیه باشد و تکیه بر رحمة للعالمين بودن پیامبر هم کارکردی اطمینانبخش برای این خیرخواهی است، ولی ادامه این کنش برای غیر نبی هیچگاه از ذات خشونتورز بری نمیشود و لذا، همواره نامشروع است (بار منفی خشونت در اینجا نه بهدلیل ملاحظات اخلاقی که بهخاطر مقتضیات هستیشناسانه طرح شده است)
تجربه ابلاغ در کنش نظری هم عیناً حضور دارد و اینچنین است که میتوان رد تأسی به فیگور پیامبر را در فعالیتهای فکری بازیافت: متفکر بهمثابه منجی، بعد از بهثمر نشستن لحظه سکوت، بر توده مردم نازل میشود و نزولش بهمنظور ابلاغ پیام بدست آمده است لحظه سکوت است. عملی که فرادستیبودنش خشونت عریان است و رابطه وثیق بین تفکر و خشونت را سامان میدهد. و اینچنین است که متافیزیک ضدحسانی ادیان ابراهیمی، رد خویش را در تفکرات مدرن نیز گذاشتهاند: از جریان تجربهگرایانه در الهیات گرفته که بهدنبال پیریزی مجالی ورایزبان و بالتبع، ورای نقد برای دین هستند، تا بتواند از اصالت دین از طریق «تجربه دینی» صیانت کنند و در نظریه امثال شلایرماخر و کل الهیات لیبرالی (حتی در نسخههای وطنی آن) قابل پیگیری است، تا جریانهای فرمالیسم ادبی که در هنر بهدنبال ارجاع انحصاری به لحظه ناب تجربه هستند و تفسیرها و تأویل را اساساً اموری ثانویه و تبعی قلمداد میکنند.
الهیات اسلامی ولی برخلاف مسیحیت و یهودیت ظرفیتی بسیار بزرگ برای گذر از این تجربهگرایی ناب دارد، امکاناتی برای اینجهانی شدن رسالت از ابتدا و درنظر گرفتن لحظه سکوت بهعنوان استثنایی مختص به گذشته. این امکان با جعل مفهومی به اسم «ختم نبوت» بدست آمده است. مسیحیت و یهودیت در انتظار پیامبری دیگر هستند که بتواند با استناد به لحظه سکوت دیگری، تاریخ جهان را زیرورو کند و با دخالت مجدد خدا در تاریخ، پیام دیگری از آن تجربه ناب به جهانیان ابلاغ نماید. ولی در اسلام، صرف طرح ایده «ختم نبوت»، آنچنان بار روانشناسانهای برای مسلمانان دارد که گویی هیچ لحظه سکوت اصیل دیگری از جنس پیامبرانه آن قابل حصول نیست و لذا، هیچ یقین دست اولی بهصورت جمعی قابل تجربه کردن نیست. ادعای از سرگذراندن آن دسته از تجربههای پیامبرانه و لحظههای سکوت، در الهیات اسلامی پیشاپیش نفی شده است و بنابراین، ایده نبوت و از خلال آن رجعتی که حامل پیام یقینآفرینی باشد، از اساس منتفی شده است. گویی با ختم نبوت، سلسله زنجیروار «لحظههای سکوت» ملغی شده است و بیش از آن، طرح واژه ختم نبوت انتظار برای ظهور پیامآور جدیدی را از میان برداشته شده است. در اسلام، موعود صرفاً محیالدین است و رسالت انقلاب در نظم اجتماعی موجود را دارد، نه راوی لحظه سکوت دیگری از جنس تجربههای پیامبرانه.
پرسش در اینجا آن است که کار مؤمنان به پیام نبی بعد از او چیست؟ با پایان یافتن نبوت، کار باقی مانده برای دینداران، بهجای تلاش برای «بسط تجربه نبوی»، استمرار کنش رسولانه است. بنا شده که لحظه سکوت اصیل دیگری به شکل مشروع در کار نباشد و وظیفه دینداران از این بهبعد، انفعال برای حصول تجربه دینی جدید نیست؛ بلکه در عوض بناست همه مسلمانان در آخرین لحظه سکوت که متعلق به پیامبر بوده، بهشکل فعالانه مشارکت کنند و این مشارکت در تلاش برای ابلاغ پیام و از خلال آن تفسیر آن تجربه، محقق میشود. پس اولاً بین فیگور دیندار و نبی تفاوتهایی در کار است و امکانات صرفاً برای استمرار کنش رسولانه موجود، و ثانیاً تفسیر پیام نه بهعنوان عملی مستقل که بهتبع تلاش برای ابلاغ صورت میگیرد.
در الهیات اسلامی با انتفای تلاش برای ظهور شخصیت نبی، عملاً محمل برای ابلاغ فراهم شده است و با از میان رفتن انتظار تجربههای دینی اصیل (تجربه جمعی قابل ارجاع برای همه)، تحقیقاً انشقاق و خشونت مستتر در کنش نبوی رخت بربسته است؛ دیگر مصلح یا مفسد بودن حکایتکنندگان از لحظههای سکوت در هاله از ابهام قرار ندارد، پرسش از شیطانیبودن یا الهیبودن تجربهها مطرح نیست، چون هیچ تجربهی محل ارجاع دیگری قابل اعتنا نیست. در عوض در الهیات اسلامی امکاناتی برای «اینجایی و اکنونی» کردن لحظه سکوت پیامبر فراهم شده است، با پایان یافتن تجربه نبوی، استمرار کنش رسولانه است که برگردن مسلمانان سنگینی میکند. رتوریک در اینجا قطعاً فعالانه است و برای دینداران، همهچیز باید در خدمت ابلاغ پیام بهعموم مخاطبان باشد. سیستماتیکشدن الهیات چیزی جز تلاش منسجم برای ابلاغ پیام نخواهد بود.
محمدمهدی فلّاح